انگلستان برای تضعیف امپراتوری عثمانی با حاکمان محلی اعراب به صورت مخفیانه وارد گفتگو شدند و با وعده تشکیل دولت فراگیر عربی، آنها را تشویق کرد که بر علیه حکومت مرکزی امپراتوری شورش کنند. طبق برنامه افسران اطلاعاتی انگلیس به سرزمین های عثمانی اعزام شدند و با تاکید بر تفاوتهای مذهبی، قومی و طایفه ای، همه را به جان هم انداختند و آنها را بر علیه حکومت عثمانی شوراندند. در میان این افسران اطلاعاتی از همه مشهورتر توماس ادوارد لورانس می باشد که به لورانس عربستان مشهور شد و دستگاه تبلیغاتی غرب او را تحت عنوان فردی استقلال طلب و آزادی خواه و مدافع حقوق اعراب معرفی می کند. نتیجه این سیاست تفرقه اندازانه بریتانیا این شد که عثمانی همزمان با جنگ اول جهانی درگیر شورش داخلی شده و در جنگ جهانی شکست خورد و تجزیه شد.
🔸تعیین نقشه خاورمیانه با مداد و خطکش!
سال ۱۹۱۶ بود و در جهان، جنگ جهانی اول بود و تا ۲ سال بعد هم ادامه داشت؛ ولی انگلیس و فرانسه که دیگر نمیخواستند با یک امپراتوری اسلامی در خاورمیانه طرف باشند پیشاپیش فکر کردند که اگر ترکیه عثمانی که متحد امپراتوری آلمان بود در این جنگ شکست خورد سرزمینش را تجزیه کنیم و از دستش خلاص شویم. انگلیس «مارک سایکس» را فرستاد و فرانسه «فرانسوا ژُرژ پیکو» را که بروند در لندن یک نقشه جدید برای سرزمینهای امپراتوری عثمانی بکشند. آنها هم رفتند و نشستند و معروف است که یک نقشه بزرگ گذاشتند جلویشان و با مداد و خطکش حوزه نفوذ خودشان را تقسیمبندی کردند و اراضی عراق و فلسطین و مصر و اردن منطقه نفوذ انگلیس شد و اراضی سوریه و شمال عراق و لبنان نیز منطقه نفوذ فرانسه.
🔸 توافق سایکس_پیکو
توافق مشهور به «سایکس ـ پیکو» بسیار مفصل بود و قرار شد پس از شکست امپراتوری عثمانی در این مناطق از جنبشهای محلی حمایت کنند تا کشورهای جدیدی آنگونه که خودشان صلاح میدانند در این سرزمینها تشکیل شود. این کار را هم فقط براساس منافع استراتژیک خودشان در آن دوره انجام دادند؛ بدون اینکه اصلا به انسجام قومی و فرهنگی مردمان خاورمیانه و منافع آنان فکر کنند یا نظرخواهی کنند. به همین سادگی و به همین تلخی. بیدلیل نیست که بسیاری از مورخان تنشهای همیشگی در خاورمیانه را نتیجه مستقیم این نقشه و تقسیمبندی استعماری میدانند. در این تقسیم بندی فرانسوی انگلیسی فلسطین سهم انگلستان شد که البته پیشاپیش آن را بخشیده بود به صهیونیست ها. ماجرا از این قرار بود که بنا به نوشته تئودر هرتزل از اویل قرن بیستم در اروپا این نظریه مطرح شد که یهودیان باید برای خود خانه ملی داشته باشند. اروپایی ها هم در پی بهانه ایی بودند تا از شر یهودیها خلاص شوند چرا که مردم مسیحی اوروپا از لحاظ مذهبی سیاسی و اقتصادی با یهودیان مشکل داشتند. در سال ۱۹۱۷ یک سال مانده به پایان جنگ اول جهانی والتر روتشیلد بانکدار معروف یهودی سیاست مدار مشهور انگلیسی این خواسته صهیونیست ها را پیگیری کرد و در پاسخ آرتر جمیز بالفور وزیر خارجه وقت بریتانیا بیانیه بالفور را صادر کرد. این بیانیه در واقع نامه ای به روتشیلد که در آن نوشته شده بود که درخواست شما در کابینه دولت بریتانیا تصویب شد و اعلی حضرت جورج پنجم با تشکیل یک خانه ملی برای یهودیان در فلسطین موافقت کردند و همه تلاششان را به کار می گیرند که این کار به سرانجام برسد.