در این سری از گزارشها به سراغ ساعت سازی رفتیم که ۳۰ سال خادم حرم امام رضا علیه السلام بوده و خودش را با شعری که یکی از دوستانش برای او سروده معرفی میکند.
ساعت سازی که تپش قلبش به تیک تاک ساعتها گره خورده، پدرانه و با دلسوزی از آنها مراقبت میکند و هر لحظه با چشمهای دوخته شده به عقربههای ساعت، نگران ایستادن قلب آنهاست.
در این سری از گزارشها به سراغ ساعت سازی رفتیم که ۳۰ سال خادم حرم امام رضا علیه السلام بوده و خودش را با شعری که یکی از دوستانش برای او سروده معرفی میکند:
«در حریمت سالها تعمیر ساعت کردهام/ آنچه بر من دادهای فرمان، اطاعت کردهام/ شهرتم نامم محمد، ای رضا/ خدمت این در به امید شفاعت کردهام»
محمدعلی عنبرانی؛خادم ساعت ساز
محمدعلی عنبرانی مردی خوش صحبت و مهربان است میگوید سرماخورده؛ اما با خندهها و انرژی خوبی که دارد آن را نادیده میگیرد. خادمی که ۳۰ سال تمام از ۷ صبح تا ۷ شب از ساعتها و عقربههای حرم مراقبت میکرده و حالا با گذشت چندسالی از بازنشستگی دلش پیش ساعتها مانده و دلتنگی و عشق به امام رضا علیه السلام، هر صبح زود او را به حرم میکشاند.
ساعت تقدیر
ورود به دنیای ساعت برای عنبرانی کاملا به طور اتفاقی بوده و به قول خودش ساعتسازی را در بچگی با کار کردن در مغازهای یاد گرفت بعدها خودش صاحب مغازه ساعتسازی میشود؛ اما نقطهای که او را به ساعتهای حرم وصل میکند به زمانی برمیگردد که او جزو فراشها بوده و عشق و علاقه او به ساعت طوری بوده که در روزهای کشیک ساعتهای خادمین و گاه زائرین حرم را تعمیر میکرده تا جایی که او را به خادم ساعتساز میشناختند. ادامه ماجرا را از زبان خود عنبرانی بخوانید:« یک روزی صدایم زدند و گفتند تو که سر از ساعت درمیاری و علاقه داری، کمک ساعتساز حرم باش پیر و دست تنهاست، با اولین نامه من برای همکاری موافقت نکرد وقتی دیدمش گفتم آقا چرا نامه رو قبول نکردین؟ارادت نداشتیم حتما! گفت نمیدونستم شمایین دوباره نامه بنویسید و فردا پیش من بیایید برای کار و من به این شکل دستیاردومین نسل ساعتساز حرم شدم.»
کاسبی یا خادمی؟
محمدعلی عنبرانی ساعتسازی که بزرگترین تعمیرش، ساعت دیواری خانه بود؛ حالا در اولین روزهای کاری خود با چرخ دنده و عقربههای بزرگ ساعتهای حرم روبه رو میشد که تعمیر آنها کاری دشوار بود او از آن لحظه میگوید: «وقتی صد پله رو رفتم بالا چرخدندههای بسیار بزرگی رو دیدم که حیرت انگیز بود برام و در دلم گفتم خدایا من اینارو چجوری تعمیر کنم؟» اوایل دو شیفت کار میکردم و بین مغازه و حرم مشغول رفت و آمد بودم. ساعتساز حرم مریض شدند و من باید بین دوراهی رفتن به مغازه یا خادمی یکی را انتخاب میکردم مغازه را فروختم و با افتخار خادمی امام رضا علیهالسلام رو کردم، کنار امام رضا علیه السلام، هم صفای بیشتری داره هم پولش پر برکتتر.»
کوکی میره، دیجیتال میاد!
در زمانهای قدیم آدمها با نور خورشید روز و شب خودشان را سپری میکردند و بعدها برای هر برنامه ریزی وقتی تعیین میشد؛ وقتی که با ساعت در ارتباط بود و ساعتی که مدام در حال تغییر و به روز رسانی بود.
عنبرانی از سیر تغییر و تحول ساعتها میگوید: «ساعتهای حرم در قدیم کوکی بودند و به خادم زمانبان آن میگفتند ساعت کوککن امام رضا علیهالسلام. مثلا ساعت صحن آزادی کوکی بود، ما رفتیم و تغییراتی شکل گرفت و برقی شد.ساعتها قدیمی شده بودند ودردسرهایی داشتند طرحی مدنظرم بود و با اعلام و موافقت آن اجرا شد و به این صورت ساعتها دیجیتالی شدند، این کار باعث راحتی و آسایش زوار شد چرا که تا قبل از دیجیتالی شدن ساعتها وقت و بی وقت ساعت نماز را میپرسیدند و یادداشت میکردند اما حالا پایین همه ساعتها تمام این اطلاعات تمام و کامل نوشته شده و در خدمت زائران امام رضا قرار گرفته.»
دلسوزیهایی که ادامه دارد…
«شما وقتی وارد خونه و زندگی یک شخص بزرگ میشین یکی از اولین چیزها که نگاهتون بهش میفته ساعته!» این را بعد از شنیدن جمله« این روزها کسی به زمان و ساعت اهمیت نمیده» گفت و ادامه داد:« ساعت، وقت انسانه، هنوزم کسانی که منو میشناسن بهم میگن وقت امام رضا علیهالسلام! ساعتها به جونم بند بود و راضی نبودم یک دقیقه حتی اینور اونور بشه. مثلا تو راه میگفتن ساعت خوابیده اصلا نمیفهمیدم چجوری صد پله رو تو ۷ دقیقه میرفتم بالا تا خودمو به ساعت برسونم و تعمیرش کنم. نگاهم همیشه به ساعت بود و دوست داشتم که دقیق باشند، یک شکل باشند، اون سالها که من بودم حداقل این طور بود؛ اما الان به این شکل نیست و برنامه ساعتیشون خراب شده و به نسبت ما دلسوز نیستن! روز به روز ساعتها کم میشه. مثلا صحن جامع رضوی ساعت نداره! وقتی هر روز صبح میرم حرم به ساعتها نگاه میکنم و افسوس میخورم که چرا به ساعتها رسیدگی نمیشه و ناراحت میشم که نمیتونم به کسی این حرف رو بزنم.خدا اون روز رو نیاره که آدم یه چیزی رو دوست داشته باشه و ازدست بده این حال و روز منه از وقتی که بازنشسته شدم…»
نگاه ویژه امام رضا علیه السلام
نگاه خادمین از جمله محمدعلی عنبرانی به محبتهای امام هشتم به این صورت است که خادمها، خدمتگزار زائرین و در حقیقت خادم زائران امام رضا هستند و به اعتقادشان امام رضا علیهالسلام به خاطر زائرهایش یک نگاهی هم به خادمین میاندازد.
عنبرانی دراین باره میگوید: «با خدا دادگان ستیزه مکن که خدا دادگان را خدا داده، اینم لطف آقا امام رضا علیهالسلام است با پول و پارتی هم نمیشه کاری کرد، من از روزی که خدمت آقا بودم تا الان نگاه امام رضا علیهالسلام همراهم بوده. خونه، خونواده و فرزند صالح، ماشین و خلاصه هر چیز خوب رو من از امام رضا علیهالسلام دارم.مریض بودم و عمل کردم دکتر گفت:” شفاتو امام رضا علیهالسلام داد کار کار اون بود” همیشه تو سختیها و گره های زندگیم اول خدا و بعد میسپارم به امام رضا علیه السلام. اما اینم بگم که همه این کارها در کنار حرکت لازمه گاهی آدمهایی رو میبینم که نشستن و نگاه میکنن و میگن خب امام رضا علیهالسلام هستش دیگه درستش میکنه نه اینطوری جواب نمیده!»
پیچی که شل بود
«یه جاهایی دستتو میگیره که اصلا انتظارشو نداشتی» این را خادمی میگفت که ۳۰ سال حواس و نگاهش به ساعتهای حرم بوده. عنبرانی لحظهای خاطرات خود را مرور کرد و ادامه داد:« یادمه یه شب ساعت حرم خراب شد نفهمیدم چجوری پلههای صدتایی رو رفتم بالا نفسم بالا نمیومد و حالم خوب نبود اول به چرخها نگاه کردم و بعد دور زدم تا ببینم کدوم خرابه نگران شدم و با استرس به دنبال خرابی میگشتم اما پیداش نمیکردم انگار یکی دستمو گرفت و گذاشت رو پیچی که شل شده، بعد از تعمیر و روغنکاری ساعت، یه دل سیر همونجا گریه کردم.»
۱بار مرخصی در۳۰ سال خدمت!
عنبرانی شاگرد خوبی است و حالا که خود استاد بازنشستهای شده اما همچنان در صحبتهایش از مرحوم درودگر میگوید و خاطراتش را مرور میکند: «زیر و بم ساعتسازی رو ایشون به من یاد دادن درآن ۳۰ سال خدمتش یک بار مرخصی رفته بود و آنهم سفر به کربلا بود ما کاری نکردیم در قبال ساعتساز قبل. خدا رحمتشان کنه هیچ وقت از شنیدن خاطراتشان سیر نمیشدم یادمه ایشون تعریف میکرد که یه روزی تو اتاق ساعتسازی استراحت میکردم و مریض بودم، گفتن آقای درودگر بیا ساعت سردر خوابیده با حال مریضی رفتم بالای ساعت، درست کردم که بیام پایین به خودم اومدم و گفتم عه! من که مریض بودم چطور شد؟»
سیم ارتباط وصل شد
۳۰ سال خادمی کردن در حرمی که هر روزه میزبان هزاران زائر از نقطه به نقطه ایران و جهان است قطعا روایت و قصههای زیادی هم در دل خود جا داده، چشمهای گریانی که برای اولین بار گره خورده به گنبدطلایی، دستهای گرفتاری که ملتمسانه پنجره فولاد را گرفته، صدای نقاره و ساعت و آدمهایی که هر یک به نوعی گرفتارند و مشکل دارند…!
عنبرانی میگوید:« این لطف خداست که شامل حال من شده و این توفیق رو دارم که هر روز پابوس امام رضا علیه السلام برم؛ اما صادقانه بگم فرقی نداره کجا باشی، دلت که وصل بشه کار تمومه واقعا مسافت و مکان مهم نیست به قولی سیمت که وصل شد بردی.»
http://salamjam.ir/?p=3798